جهانشاه پاکزاد استاد طراحی شهری
هرروز باغ ها و مزارع پیرامون و داخل شهرهای ما به زیر ساخت میروند و صدای دلنشین پرندگان جای خود را به صداهای گوشخراش داده است. در جوب هایمان موش ها لانه کرده اند و جز سگ و گربه های ولگرد حیوان دیگری در سطح شهر مشاهده نمی شود. سطوح زیادی زیر ساخت یا آسفالت رفته اند و برای تلطیف محیط خاکستری با هزینه ای گزاف مجبور به ایجاد فضای سبز حاشیه خیابان ها و آبیاری گران قیمت آنها شده ایم.
درنیمی از سال با گرد و خاک و دود خودروها رو به روئیم و در نیمه دیگر آن با وارونگی هوا و کرختی پیاپی مسئولین. رودهای ما تبدیل به مجراهای عمیق بتونی شده اند و مناطق خوش آب و هوای شهر و پیرامون آن توسط تعداد محدودی از افراد خصوصی سازی شده اند. مناطقی از شهر که باغات آن روزگاری محل ارتزاق و سکونت تعدادی ساکنین محلی بود تبدیل به مجتمع های مسکونی بلند مرتبه شده است. کوچه و خیابان های موجود شهر، محل راه بندان و توقف خودروهاست. جانمایی و مکان گزینی ناشیانه بسیاری از فعالیتها، هماهنگی و وحدت مورد نیاز یک شهر را از بین برده و چهره ای آشفته و ناهنجار از خود به جای گذاشته است. مراجع رسمی به ادارات و شرکت های بزرگ اجازه استقرار در کوچه و خیابان های مسکونی میدهد و در مسیر باد غالب شهر انبوهی از برج ساخته میشود. در تابستان مسیل هایمان بوی تعفن میدهند و هنوز راهی صحیح برای دفع زباله ها و پسمانده های خود پیدا نکرده ایم.
سیل، زلزله، آلودگی هوا و به تازگی ریزگردها میهمانان ناخوانده شهرهایمان شده اند و هیچ گوشه ای از محله مصون از آلودگی صوتی نیست. صدای دائمی حرکت خودروها، بلندگوی مساجد و دوره گردها و همچنین حضور اصناف پرسرو صدا و تخلیه مصالح ساختمانی و تیرآهن در نیمه شب ها به موسیقی متن زندگی روزمره ما تبدیل شده است.
عموم مردم، دولت و مدیریت شهری را ابرقدرتی می پندارند که باید جلوی این ناهنجاری های زیست محیطی را بگیرد، مدیران کشوری و محلی نیز نمی خواهند یا بلد نیستند از مشارکت مردمی ساکنان جهت کاهش فشارهای رو به تزاید استفاده نمایند.
اکثریت غالب ما زورمدار هستیم و در عمل به مشارکت اعتقادی نداریم. خود را از هرگونه عیب، خلاف و گناه مبری دانسته و تقصیر را همواره به گردن دیگران می اندازیم. خلافکاری، رانت خواری، اختلاس و سودجویی را در حرف تقبیح کرده ولی در عمل برای خود مجاز می دانیم. شرایط سخت زندگی در این کشور از هرکس یک تکاور و تکرو ساخته است که باید به تنهایی فشار زندگی را تحمل کرده و گلیم خود را از آب بیرون کشد.
با گوشه نگاهی به رفتارهای اجتماعی افراد جامعه به سرعت به بحرانی بودن اوضاع پی می بریم: بیکاری، گرانی، بلاتکلیفی، روزمرگی و ناامیدی روابط بین فردی و اجتماعی را خدشه دار نموده است. فرصت طلبی و عدم ملاحظه حال دیگران به یک بیماری شایع و همه گیر تبدیل شده است. یکی از نمودهای این وضعیت، تجاوز و تخریب محیط زیست، طبیعت و برباد دادن منابع طبیعی است. ماچنان کوته بین شده¬ایم که فراموش کرده¬ایم محیط موجود تنها برای نسل ما آفریده نشده است، بلکه امانتی است برای نسل آینده. این وضعیت به واکنش¬های متضادی میان افراد تبدیل شده است. از یک طرف برخی بیخیال به سودجویی مشغولند و از دیگر سو برخی احساساتی شده و طرفدار توقف زمان شده¬اند. شعاری که به غلط در میان بسیاری از طرفداران محیط زیست رایج شده است و ادعا میکند:
“مادی گرایان تا به حال به دنبال تغییر جهان بوده اند، در صورتی که امروزه باید به فکر حفاظت از آن بود”. این شعار به غایت محافظه کارانه شاید در ابتدا به نظر صحیح و چاره ساز می آید، ولی با کمی تامل متوجه فریبندگی و گمراه کنندگی آن می شویم. زیرا حاملین این شعار نه تنها جهان را در سویه بیولوژیک آن محدود کرده اند، بلکه حتی تغییر و تحولات طبیعی (چه رسد اجتماعی) را فراموش کرده و یا انکار می کنند. درواقع برای جلوگیری از تخریب طبیعت به مرور زمان دو نوع رویکرد شکل گرفته است. رویکردی که جهان را تنها موجودی بیولوژیک تصور کرده و محیط را با تصوری رمانتیک و واپسگرایانه در “محیط زیست” خلاصه کرده و به دنبال حفظ آن است. و دوم رویکردی است که جهان و محیط پیرامون را بسیار پیچیده تر از جنبه های زیست شناسانه آن دیده و از “محیط زندگی” و بهبود آن سخن می راند. رویکرد اولی ناخودآگاه به دنبال حفظ وضع موجود است و رویکرد دومی به دنبال حرکت و تلاش در جهت بهبود شرایط.
هرچند در مثل مناقشه جایز نیست، ولی رویکرد دوم زندگی و حیات فردی و جمعی را به فعل دوچرخه سواری شبیه می کند که برای حفظ تعادل باید مدام در حرکت بود. این نیز رسم پایداری در مقایسه با ماندگاری است. البته محیط زیست سالم یکی از شرایط لازم برای زندگی مناسب است. ولی به تنهایی کافی نیست و آنچه بیش از هر چیز باید مدنظر باشد؛ محیط زندگی با حیات محدوده ای است که فرد و جمع در آن زندگی میکند. محیط زندگی ما، فراتر از یک محیط گیاهی و حیوانی است و ارتباط فرد و جمع با آن در طیفی گسترده از خصوصی تا عمومی برقرار است.
شاید گوشه نگاهی به تاریخچه کوتاه گفتمان مربوط به پایداری بتواند شاهدی باشد براین مدعا: با آن که شعار پایداری در ابتدا برای مقابله با آسیب های زیست محیطی مطرح شد، ولی به سرعت خود را به پایداری اقتصادی، سیاسی، اقتصادی و نهایتاً پایداری فکری بسط و گسترش داد.
در مقابل هنوز محافل محافظه کار و جناح راست جهانی برای حفظ شرایط موجود سعی دارد تا با کمک رسانه های خود اذهان را در گرمایش نسبی زمین و ذوب شدن یخ های قطب شمال و جنوب محدود نماید. ایشان به ندرت به نظام حاکم بر جامعه، اقتصاد و اذهان فرد و جمع که باعث انواع فجایع زیست محیطی می شود اشاره می کنند. زیرا برخورد ریشه ای به موضوع، بنیان سرمایه محوری نظام ایشان را که هدف اصلی خود را در “کسب سود بیشتر”، رقابت و تنازع بقای اقتصادی در مقابل رقبای بی رحم تر از خود می پندارد برملا می سازد. فرهنگی که به ناچار مجبور به مصرف پنهان (حتی غیرمجاز) منابع ارزان و یا رایگان (مانند هوا، آب، و …) و دفع هرچه ارزان تر پسماندهای خود می باشد. این نظام که خود را به سراسر جهان بسط و توسعه داده است، مجبور است برای پایین نگه داشتن دستمزد نیروی کار، هزاران و بلکه میلیون ها فرد بیکار و آماده و به کار را در آستین خود نگه دارد، مواد اولیه مورد نیاز خود را با لطایف الحیل فراوان (و حتی بازور اسلحه) در پایین ترین قیمت تامین کرده، هزینه تولید و توزیع محصول خود را برای امکان رقابت با دیگران به حداقل رساند. انتظار ترحم و ملاحظه احوال دیگران از “سرمایه” کاری عبث می باشد و نصیحت و موعظه در این رابطه امری بیهوده است. هر سرمایه دار ملاحظه کار محکوم به ورشکستگی است. این قانون نه تنها برای جامعه ما بلکه برای کلیه جوامع معتبر است.
در چنین شرایطی که ثروت اندوزی و انباشت سرمایه برای رقابت و تنازع بقا به ارزش آشکار و پنهان کل جهان تبدیل شده است، هرکس به فراخور توانایی خود، از صدر تا ذیل، از استعمارگران گرفته تا استشمار شوندگان، از دولت ها گرفته تا بنگاه ها، از جمع گرفته تا فرد براین اساس عمل می کنند و می خواهد سهمی از این “خوان یغمای متصور” برد.
از زمین خواری ها، ساخت و ساز روی گسلها و حاشیه رودخانه ها حذف باغات و تبدیل آنها به برج باغ، به زیر ساخت بردن مزارع، ویلاسازی در شمال کشور و مناطق خوش آب و هوا و ده ها موضوع این چنین گرفته تا فرهنگ رایج در رانندگی، خرید و فروش، برخورد با ارباب رجوع، تعامل با غریبه و آشنا، همه و همه ناشی از نظام سرمایه محور، به ویژه نوع بیمار آن می باشد.
این بیماری همه گیر بر اذهان تک تک ها محدود نمانده و دولت و نظام اداری ما را نیز در خود ذوب کرده است. خود محوری ها و رقابت ناسالم حاکم بر ناخودآگاه مدیر و کارمند مانع هماهنگی های لازم میان ادارات و وزارت خانه ها شده است و هر ارگان ساز خود را میزند و حتی در جهت خلاف مصلحت جمعی حرکت می کنند. اراضی مرغوب و منابع طبیعی را اشغال و به نفع اداره خود حصار کشی میکنند. بناها و زمین های زیادی در شهر را که تحت مالکیت آن هاست. بلاتکلیف و متروک گذارده اند. آلودگی صوتی، بصری و آلودگی هوای ناشی از ندانم کاری های ایشان دست کمی از بخش خصوصی و خصولتی ندارد.
ما کارشناسان و طراحان شهری نیز چنان بی تقصیر نیستم. همه به خاطر زحماتی که در طول تحصیل و حرفه کشیده ایم، برای علم و فناوری ارزش خاصی قایل هستیم. ولی در عمل به خاطر نگاه مهندسی و ریاضی به مسایل، بسیاری از مسایل انسانی و اجتماعی را به فراموشی می سپاریم و دنبال حل مسایل از طریق فرمول های ریاضی و فیزیکی هستیم.
برخی از ما که دیدگاه مهندسی را پشت سر گذاشته اند؛ شهر را یک “موجود طبیعی” معرفی می کنند. در صورتی که شهر چیزی بیش از یک موجود طبیعی است و تنها قوانین طبیعت، از جمله قانون تنازع بقا برآن حاکم نیست.
متاسفانه تعداد کمی از ما به این نتیجه رسیده اند که شهر یا بهتر بگوئیم محیط پیرامون ما شامل انسان ها یعنی موجوداتی با شعور و با احساس نیز می باشد. با آنکه انسانها بخشی از طبیعت به نظر میرسند، ولی در عمل حضور انسان به صورت فرد و جمع با نداشتن، عقل و شعور، عواطف، علایق و سلایق خاطرات و آرزوها، محیط را پیچیده تر از یک موجود طبیعی و قوانین حاکم برآن کرده است.
احترام به طبیعت واجب است ولی طبیعت از قداست خاصی برخوردار نیست، همانطور که هرگونه توسعه به معنای بالابردن کمیت ها و آمار تولید و ثروت نمی باشد. احترام به محیط زیست و کوشش در حفاظت از آن تنها در راستای بهبود شرایط جسمانی و روحی روانی فرد و جمع معنا می یابد.
در طبیعت، همواره قوی تر پیروز بوده و حق حیات دارد در صورتی که در جامعه و شهر نباید چنین باشد. به همین خاطر در هر تصمیم سازی باید مراقب بسط عدالت در تامین نیازهای اقشار مختلف جامعه بوده به سرنوشت اقشار آسیب پذیر مانند مستاجر،کم بضاعت و بیکار محل توجه نمود. وسعت مباحث زیست محیطی از یک سو و کمبود آموزش آکادمیک طراحان در این زمینه می تواند باعث کلی گویی و سطحی ماندن پیشنهادات ما گردد، و ما را از حل بسیاری از مسایل ملموس شهری در این زمینه دور نماید.
برای مطالعه و بررسی مسائل زیست محیطی سواد و تجربیات ما طراحان شهری کافی نیست و نیازمند مشارکت با متخصص محیط زیست در طرح های خود می باشیم. ما نمی توانیم و نباید راساً نقش وظیفه ایشان را به عهده بگیریم. وظیفه ما استفاده از رهنمودهای ایشان است و بسی! حفاظت از محیط زیست وظیفه ای است عاجل. هرچه دیرتر به مقابله با تخریب محیط بپردازیم مجبور خواهیم بود در آینده اضطراری تر یعنی سطحی تر، عجولانه تر و آمرانه تر به جبران مافات بپردازیم.
مهمترین وظیفه ما طراحان شهری، شناسایی مواردی است که پرداختن و حل آنها در محدوده وظیفه و قدرت حرفه ای ماست. مواردی که حتی باید در یک فعالیت بین رشته ای با متخصصان زمینه های دیگر به ثمر رساند و به مدیران شهری و شهروندان ارائه نمود. افزودن بر آن تکیه بر “عقل جمعی” و مشارکت عمومی، باید با موضوعات به صورت ریشه ای برخورد کرد و علت ها را شناخت. زیرا بدون توجه به علت های بروز هر پدیده نمی توان علاجی قطعی برای معلول ها پیدا نمود و فعالیت ما تنها در تجویز داروهای مسکن خلاصه خواهد شد.